مقاله 12 صفحه ای به زبان انگلیسی همراه با فایل ترجمه به صورت ورود و پی دی اف
سال انتشار 2014- این مقاله درباره بازاریابی عصبی یعنی تاثیر تبلیغات بر ذهن مشتری است.
سیاست برند برای جلب اعتماد مجدد ذهن مشتری
برند برای جلب اعتماد دوباره ذهن مشتری اساسی است. غیر از نام و لوگو، تعداد ارزشهای مرتبط با شرکت را نشان میدهد. علاقه به این ارزشها منجر به آگاهی مشتری برای طرفداری از یک برند در بین برندهای دیگر مستقل از واکنش عادی ذهن میشود، که از نزدیکی و ارزانی قیمت طرفداری میکند.
بعلاوه جذب مشتریان، برند یک دارائی برای ایجاد یک فرهنگ براساس ارزشهای مشترک و فلسفه شرکتی یک شکل است. یک رکن کلیدی در تجهیز همه پرسنل دفتر مرکزی و شبکهها در سطح ملی و بینالمللی میشود. وقتی به این ارزشها با به اشتراک گذاری سیاست اجتماعی شرکت توسط کارکنان احترام گذاشته میشود، یک ابزار ضد استرس واقعی را تشکیل میدهد.
ایجاد یک تعهد برای مشتریان هدف، برند یک اسلحه قاطع است که به جلب اعتماد دوباره مشتری و حفظ آنها کمک میکند. با ایجاد استراتژی پرسنل همبسته و متحد، ارزشی ایجاد میشود و سرمایه واقعی برای شرکت را تشکیل میدهند.
شرکت اینتربرند[1] رتبه بندی قدرتمندترین برند و ارزش پولیشان[2] را هر ساله در فاینشیال تایمز منتشر میکند. برنده حتمی کوکا کولا است که ارزش برندش به تنهایی بسته به سال تقریبا 70 بیلیون پوند تخمین زده شده است. معمولا بعد از آن ماکروسافت با برآورد 65 بیلیون پوند، و IBM با 55 بیلیون پوند قرار دارند. برندهای اروپایی مرسدس (22بیلیون پوند)، LVMH (8بیلیون پوند)، و ال اورل (6بیلیون پوند) شامل میشوند. این برآورد براساس شاخص گردآوری شده است. آنها سال به سال مخصوصا در زمان بحران تغییر میکنند.
BRAND POLICY TO REASSURE
THE CUSTOMER’S BRAIN
he brand is fundamental for reassuring the customer’s brain. More than just a
name and logo, it represents a number of values associated with a company.
Interest in these values leads the customer’s intelligence to favour one brand
over another, independently of the traditional brain reflex, which is to favour
proximity or the cheapest price.
In addition to appealing to customers, the brand is an asset for the creation of
a culture based on shared values and a unifying corporate philosophy. It is
becoming a key element in mobilizing all the personnel of head offices and
networks at national and international level. When these values are respected,
by sharing the company’s social policy with the staff, it constitutes a genuine
anti-stress tool.